پاتوق ما 313

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

انتخاب واحد

13 آذر 1392 توسط قدوسي نژاد


هو النور

آقای خوبم سلام. حالتان خوب است؟ آب و هوای دلتان چطور؟ من که تا دلتان بخواهد  هوای دلم طوفانیست و ابری. خودم از اخبار هواشناسی گوش کردم این جمعه بارش  های شدیدی از چشمان   منتظران پیش بینی می شود. ولی مثل اینکه همیشه هم  هواشناسی راست نمی گوید، تنها در چند نقطه بارش هایی گزارش شده.

از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان رنگ و آب این روزگارمان نیز قصه صد غصه شده است.

دوران عجیبی است این دوران،دیگر حتی کشهای چادرها را نیز از چین وارد می کنند که هر روز شل تر از دیروز می شود و چادرها کم کم بر باد رفته. قفل فرمان غیرت برادرهایمان نیز دیگر کار نمی کند و دزدگیر حیا و عفتش فعال نیست، آخر تا کی به آنها بگویم کالای خارجی نخرید تولید اسلام اینها بهتر کار می کند با گارانتی مادام العمر. می ترسم از روزی که غافل باشند و غیرت و حیا و عفتشان را بدزدند. اصلا یکی از انگیزه هایم هم همین بود که همیار پلیس شوم، این بود که آمدم در این مسیر تا خود شما مرا برای خود بسازید تا از وقوع تخلفات ترافیکی جاده های مردم تا خدا جلوگیری شود و تو خود بشوی استاد من. تو خود معلم ما باش و راهنما و رهبر، تو خود برایم موعظه بخوان و روضه…

پس شما کجا هستید آقا؟ این را به کسی نگفتم ولی باید انتخاب واحدهایم را با شما چک کنم، آخر نمی خواهم پایم را از شما جلوتر بگذارم. این ترم پنج واحد بندگی دارم که باید بگذرانم، ده واحد حسادت، تکبر، غرو، فخر وعصیان را باید از همان ابتدا پشت درب حوزه مان که سهل است باید از دیوار دلم به کوچه شیطان پرتاب کنم و اگردوباره آنرا در حیلت دلم انداخت با چاقوی تیز یاد خدا همه انها را پاره پاره می کنم تا ادب شود این بچه شیطان.

راستی آقا جان دلم می گوید حال که تا اینجا امده اید یک سر مهمان سفره دل ما باشید، یک لقمه بغض و اشک و آه داریم که مهمانتان کنیم. دلمان می گوید آیا برای این دل پیغمبر ندیدن . امام ندیدن و کربلا ندیدن کافی نبود، این دل مولا ندیده ما چه ها کند؟

پی نوشت:

اینکه ترسم که شعر سنگ مزار من این شود ” او هم جمال یوسف زهرا ندید و رفت” بماند. اینکه چشمان بعضی از منتظران شما سفید شد هم بماند.

اینکه ما خیلی وقتها نیز کاری کردیم تا دلتان درد بگیرد نیز بماند.

اینکه ما چقدر راحت رویمان باز شد و بسادگی گناه کردیم هم بماند.

روی سخنم با آنهاییست که در مسیر نور حرکت می کنند و لقمه ای از عشق از روی حضرت ماه می طلبند.

روی من با آنهاییست که انشاهای کودکی خود را با بسم رب الشهدا و الصدیقین شروع می کردند و آنقدر سلام و درود می فرستادند که تا دیگر جایی برای ثروت موضوع علم بهتر است یا ثروت نباشد.همانها هم علم را برگزیدند و تا کنون صندوق های ارزی خود را نیز همان نیت های کودکی خود پر کرده اند . که این خود بزرگترین ذخیره ثروت معنوی است.

آری روی من با آنهاست، همه آن بماند ها می ماند ولی آنچه بیشترتر می ماند دعای زیر است:

” مولای من مدد کن بر سر سفره پر برکت شما برای نور، تقوا و معرفت و سبد کالای همه خوبی ها تا آخر ریزه خوار تو باشیم.”

راستی حال همه ما خوب است اما تو باور مکن.

والعاقبة للمتقین

طلبه نوپای شما، یا علی

—————————

ته دیگ:

این نامه به تک تک خواهران حوزه علمیه فاطمه الزهرا قائمشهر فرستاده شد


 5 نظر
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

پاتوق ما 313

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس